سایت مالتان شاپ

سایت مالتان شاپ

سایت مالتان شاپ

سایت مالتان شاپ

اشعاری زیبا در مورد حجاب زنان مسلمان

شعر در مورد حجاب

شعر در مورد حجاب , شعر در مورد حجاب اجباری , شعر در مورد حجاب برای کودکان , شعر در مورد حجاب زن

با مجموعه شعر در مورد حجاب اجباری ، اشعاری زیبا در مورد حجاب برای کودکان ، زیباترین شعر در مورد حجاب زن در سایت مالتان شاپ همراه باشید

اشعار حجاب

گوش کن تا دامنت پُر دُرّ کنم

آگهت از زینت چادر کنم

دختران را سدّ فحشا، چادر است

عزت دنیا و عقبی چادر است

⇔⇔⇔⇔

حفظ چادر، امر حیّ اعظم است

دست رَد بر سینه ی نامحرم است

حفظ چادر تا که گردد پرده دار

می شود هر دختری، کامل عیار

⇔⇔⇔⇔

چادرم سند بندگی و عبودیتم را امضا می کند!

می گویند سیاهی ِ چادرم چشم را میزند!

⇔⇔⇔⇔

بشنو از چادر که در توصیف زن

تار و پودش با تو می گوید سخن

⇔⇔⇔⇔

چادرم باشد مرا معیار ایمان و شرف

همچو مروارید زیبایم درون یک صدف

⇔⇔⇔⇔

چادری هستم و محجبه ام

دختری از تبار عاشورا

مادرم شد کنیز فاطمه و

پدرم شد غلام شیرخدا

⇔⇔⇔⇔

می رفت دختربچه ای همراه اُمَّ ش

درکوچه های شهر، اُمَّ ش گفت ای کاش

این چادر زهرا نیفتد از سر تو

یا فاطمه پشت و پناه دخترم باش

کاش هر روز در این چادر زیبا باشی

در پناه و کنف حضرت زهرا  باشی

کاش حرمت بنهی بر سر مامان عزیز

تا که خوشبختی و عزت به تماشا باشی

⇔⇔⇔⇔

گوش کن تا دامنت پُر دُرّ کنم

آگهت از زینت چادر کنم

⇔⇔⇔⇔

چادر زن تاج سلطانی بود

حافظش از شر شیطانی بود

⇔⇔⇔⇔

آرامشی برپاست اما من یقین دارم که باز

با یک تکان چادرت یکباره طوفان میشو


⇔⇔⇔⇔

بیا گویم برایت داستانی

که تا تأثیر چادر را بدانی

⇔⇔⇔⇔

گلبرگ یاسی نم نم باران ترت کرده است

دست خدا از روی رحمت دخترت کرده است

من یک جوان عاشقم ای دختر مومن

بدجور قلب خسته من باورت کرده است

لبخندهایت بس که معصوم اند فهمیدم

که مادرت از کودکی چادر سرت کرده است

⇔⇔⇔⇔

خط اول تمام جبهه هاست چادرت

راه روشنی به پاست،تا به پاست چادرت

⇔⇔⇔⇔

چادر قشنگ من

واسه من مقدسه

پر و بال می ده به من

کی می‌گه یه قفسه

آسمون مال منه

چادر من، بال من

عطر آزادی داره

رنگ استقلال من

کوچه‌ها وقتی که از

چشم نامحرم پُره

حافظ نجابتم

تو خیابون چادره

گل زیبا گلیه

که داره رنگ و لعاب

دختری قشنگه که

همیشه داره حجاب

شعر در مورد حجاب

بیرون پاکی دارم

درون پاکی دارم

خدا دوستم داره که

روسری سر می‌ذارم

بد حجاب نمی‌شمو

اشتباه نمی‌کنم

چادرم حریممه

من گناه نمی‌کنم

شعر پاکدامنیه

غزل پوشش من

چقدر دیدنیه

با حجاب کوشش من

تو کویر وسوسه

حجابم سایبونه

زیر سایش می‌مونم

تا دلم سبز بمونه

⇔⇔⇔⇔

چادر نه ، تجلی «خدا – پیوندی»ست

تنپوش وقار و عزت و فرمندی‌ست

شکرانه عصمت و زکات حسن است

از بندگی خدا، رضایت‌مندی ست

⇔⇔⇔⇔

رخت ِ زیبای آسمانی را

خواهرم با غروربر سر کن

نه خجالت بکش نه غمگین باش

چادرت ارزش است باور کن

⇔⇔⇔⇔

چادر از بهر زنان الزامی است

بهر زن بی چادری ناکامی است

⇔⇔⇔⇔

مدعے خواهد مرا بے دین کند با لفظ دوست

چادر من همچو تیر زهرگین،بر چشم اوست

⇔⇔⇔⇔

چادرم بوی عشق میدهد و

میوزد عطر گل ز روسری ام

ولی هرگز ندیده نامحرم

عشوه ی نابجا و دلبری ام

⇔⇔⇔⇔

معرفت قدیم را بعد حجاب کی شود

گر چه به شخص غایبی در نظری مقابلم

⇔⇔⇔⇔

بس کن کاین گفت زبان هست حجاب دل و جان

کاش نبودی ز زبان واقف و دانا دل من

⇔⇔⇔⇔

 بگذر ز حجاب خودپرستی

معشوقه بی حجاب دریاب

⇔⇔⇔⇔

 حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز

خوشا کسی که در این راه بی حجاب رود

⇔⇔⇔⇔

 اگر حجاب کنی از خدا، فرشته شوی

چنین که می کنی از مردمان حجاب اینجا

⇔⇔⇔⇔

 چون حجاب چشم دل شد چشم صورت لاجرم

شمس تبریزی حجاب شمس تبریزی شدست

⇔⇔⇔⇔

دختران را سدّ فحشا، چادر است

عزت دنیا و عقبی چادر است

⇔⇔⇔⇔

چادر زن برهوس غالب شود

عزت زن را زحق طالب شود

⇔⇔⇔⇔

همه‌ی قافیه ها تابع زلفش بودند

چادرش را به سرش کرد غزل ریخت به هم

⇔⇔⇔⇔

خود دفاع دیگر مقدسی ست ،هوشدار

خون بهای لاله های جبهه هاست چادرت

⇔⇔⇔⇔

چادر نه، حریری از بهشت است، آری

آیینه نور و سوره بیداری

فصلی ز فروغ آفتاب زهراست

این چادر روشنی که بر سر داری

⇔⇔⇔⇔

حفظ چادر نهی زشتی می‌کند

دوزخی زن را بهشتی می کند

حفظ چادر قدر زن را قائمه ست

زان که چادر یادگار فاطمه ست

شعر در مورد حجاب زنان

این کلام نَغز از پیغمبر است

حفظ چادر بهر زنها سنگر است

بشنو از من، دست و پا گیرش مخوان

از جوانان است، از پیرش مخوان

⇔⇔⇔⇔

حفظ چادر از برای بانوان

نصِّ قرآن است؛ چون حِصن اَمان

حفظ چادر خطّ و مشی زندگی ست

بی حجابی منشأ آلودگی ست

⇔⇔⇔⇔

نیست چادر بهر ما محدودیت

بلکه باشد بهترین مصونیت

تا شَوی ایمن ز خشم کردگار

چادرت را از سر خود بر مدار

⇔⇔⇔⇔

خواهرم! مریم و زهرا چو شود اُسوه ‌ی تو

نفروشی گُهرِ خویش به هر چشمِ پلید

به خدا پاک ترینی و نیرزد که دَمی

ببَرَد دیوِ سیه از دلِ تو، نورِ سپید

⇔⇔⇔⇔

عفّت و پاکیِ زن کهنه نگردد به زمان

تا ابد چادرِ زینب، خوش و تازه‌ ست و جدید

آنکه گوید به تو بگشای ز سر، بندِ حجاب

بی‌گمان دوخته بر عفّتِ تو چشمِ امید

⇔⇔⇔⇔

تارِ مویی ز تو چون دیده‌ ی دزدان بیند

ابر، گریان شود از حزن و غمِ عرشِ مجید

تو توانی که شبی نیک بخوابی تا صبح

وانگه از عمد، نبندی درِ منزل به کلید؟

⇔⇔⇔⇔

خواهرم! خانه‌ ی تن، منزلتش افزون است

آنکه تن داد به شیطان، به خدا خیر ندید

این همه جُرم و جنایت، همه از شهوتِ ماست

همه از معصیتِ ماست که حق نیست پدید

⇔⇔⇔⇔

ای خوشا آنکه سرِ نفسِ ستمکاره‌ ی خویش

به اطاعت ز خدا، با شَعَف و عشق بُرید

ای خوشا آنکه میانِ هوسِ خویش و خدا

از سرِ خویش گذشت و نَفَسِ یار گُزید

⇔⇔⇔⇔

ای خوشا آنکه به ایّامِ جوانی و خوشی

عقلِ پیریش چو خورشیدِ فلک گشت پدید

ای خوش آن پیر که برگشت به راهِ معبود

چون که بی‌حاصلیِ جلوه‌ گری را فهمید

⇔⇔⇔⇔

حسرتا آنکه دمادم، رهِ ابلیس سپرد

حسرتا آنکه دَمی حرفِ خدا را نشنید

حسرتا آنکه دَمِ مرگ، نگاهش جویان

تا چه کَس بر سر و مویش کفنِ سرد کشید

⇔⇔⇔⇔

خواهرم! حال که زیبایی و قدرت داری

راهِ حق رو! نه در آن دَم که دَمِ مرگ رسید

مطمئن باش که او، حقِّ تو ناحق نکند

اجرِ تقوای زنان نیست کم از اجرِ شهید

⇔⇔⇔⇔

تن داده است چشم حریفان چو خواب را

غافل شدند جمله، عفاف و حجاب را

بی بند و بار زن چو برون آمد از نقاب

از دشمنان گرفت طریق عتاب را

⇔⇔⇔⇔

ای بی حجاب از چه کُنی جلوه دروغ

وا داده‌ای ز دست، حساب و کتاب را

⇔⇔⇔⇔

چادری هستم و محجبه ام

دختری از تبار عاشورا

مادرم شد کنیز فاطمه و

پدرم شد غلام شیرخدا

⇔⇔⇔⇔

دل نبرده ز من مد امروز

دلخوشم بر حجاب دیروزم

در مصاف نگاه آلوده

شکرلله همیشه پیروزم

شعر در مورد حجاب و عفاف

کرده ام حفظ با حجاب خود

حرمت رنگ سرخ خون شهید

از سیاهیِ چادرم گشته

رنگ رخسار من زلال و سپید

⇔⇔⇔⇔

خواهرم زکات جمالت

حجاب است

⇔⇔⇔⇔

حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم

خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم

⇔⇔⇔⇔

بگو برهنه به خاکم کنند

سرا پا برهنه

بدان گونه که عشق را نماز می بریم،

که بی شایبه حجابی

با خاک

عاشقانه

در آمیختن می خواهم.

⇔⇔⇔⇔

مرا سخت ببوس

میانه ی این آغوش های آسان

مرا میان حجاب گیسوانت پنهان کن

مرا بپوش

از چشم های بی پروا

مرا غرق کن

در تلاطم آغوشت …

⇔⇔⇔⇔

زلفکانت خود حجابی بر نگاهت می‌کشد

وای از آن روزی که زلفت از حجاب آید برون

⇔⇔⇔⇔

شعر که حجاب ندارد

آرایه نمی‌بندد

شعر که لباس نمی‌پوشد

همیشه می‌خندد

در چشم‌های تو

اوج می‌گیرد

در نگاه من

سرریز می‌کند

قسم به قلم

و آنچه می‌تراود از آن

منبع : اشعاری زیبا در مورد حجاب زنان مسلمان